جایی نوشتم ۱۰.۱۰.۲۰۲۰ شجریان را سپردیم به خاک.
هربار چشمم میافتد به این یادداشت ۱۰ کلمهای، ته گلوم میسوزد و بغض میکنم، هنوز هم.
هفتهی پیشش با برایان حرف موسیقی ایرانی شده بود. برایان ژاپنی-امریکاییست و موسیقیدان است. گفت گوگوش و اندی را میشناسد از سالهای دانشگاه که با چند ایرانی همخانه بوده. پرسید تو چی گوش میکنی؟ گفتم خیلی چیزها ولی باید شجریان را بشنوی چون موسیقی میفهمی. بعد برایش یک تصنیف گذاشتم و یک آواز. چشمهاش برق میزد. بعد کمی هم صدای همایون را گذاشتم و برایش از تلفیقی بودن موسیقیش گفتم. گفتم بهترین کنسرتهایی که رفتهام کنسرتهای شجریان پدر است. گفت اینجا نمیآید؟ گفتم قبلا میآمد. حالا دیگر بیمار است. گفت کاش زود خوب شود. گفتم نمیشود. همان روز که شجریان رفت برای برایان نوشتم رفت! حیف شد!
آن روز صبح که توئیتر را باز کردم انگار بخشی از خانه و زندگیم یکباره گم شد. صدای او مامن من بود. روزهای خوشی و ناخوشیم را با او گذرانده بودم. در صدایش خانه کرده بودم خیلی از روزهای غربت را.
یک خط برای امیر تسلیت نوشتم و سعی کردم اشکهام نچکد. بیفایده بود. آیه آمد در اتاق و داشتم کمکش میکردم لباسش را عوض کند و زیر لب آهسته میخواندم ماهُ دادن به شبهای تار . نگاه کرد به صورتم گفت چرا میخوانی؟ گفتم آقای شجریان فوت کرد. بغلم کرد گفت ولی ما خیلی خوششانسیم که هنوز یک شجریان دیگر داریم. گفتم بیشتر از یک شجریان دیگر داریم ولی آره صدای همایون هم شبیه باباش است.
مثل هر روز سوار ماشین که شدم
صدا خواند من ز تو دوری توانم دیگر
صدا خواند در گل بمانده پای دل
صدا خواند ای دلبر عیار ما
صدا خواند با من صنما دل یک دله کن
صدا خواند مستان سلامت میکنند
صدا خواند تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب
صدا خواند صد شور نهان با ما تاب و تب جان با ما
صدا خواند گفتم آهندلی کنم چندی
صدا خواند چه بدکرداری ای چرخ